بزرگ مردا که تو می شد باشی

زبان قاصر است از بیان آن چه این فرد می گوید. تفسیر و ارائه نظر که هیچ، حتی نوشتن جملاتش هم دستانی فرابشری می طلبد. بگذر از آمارش که از کتک خوردن بیش از هفتاد درصد زنان اروپایی در خانواده می گوید و از این که نخست وزیر ترکیه از لابی مستقیم یک ساعت و نیمه اوباما برایش گفته که: «شما که می دونی من از طرف کنگره تحت فشارم، باید جواب پس بدم. رای منفی نده ممتنع بده. خودتم که می دونی این هیچی نیست».(نقل به مضمون) و از این که اعلام می کند ان شاالله در کابینه بعدی اش وزیر اقتصاد زن تعیین می کند.
آقای احمدی نژاد مرا ببخش که باز هم خام شدم و خیال کردم دیگر حنایت رنگی ندارد و بازیت حوصله سر برتراز این حرفهاست. پنجاه دقیقه نکشید که باز هم نمی دانم چندتا آس رو کردی و چند دقیقه مرا مثل «مثل سگ» پای تلویزیون میخکوب کردی. یک لحظه خیال کردم این تنهایی زودتر از آنچه خیال می کردم کار دستم داده. یک لحظه از ذهنم گذشت بی شک تو از جهان دیگری نازل شده ای. نه ممکن نیست تو ولو پنج ماه در این کشور بوده باشی چه برسد به این که محود احمدی نژادی باشی که مردم از خواب چنگیز خان مغول دیدنت سال گذشته افسانه ها نقل می کردند. «مجبور شدم شماره خودم را از دفترچه تلفن پیدا کنم و بگیرم که مطمئن شوم هنوز وجود دارم». متاسفانه همه چیز سر جایش بود.
جز اعتماد به نفست که دیگر آن احمدی نژاد همیشگی را برایم تداعی نمی کند.
آقای احمدی نژاد چه کنم که هزار سال دیر آمدی و افاضاتت به ایمان آوردن به پیامبر بودنت منجر نمی شود. فقط انسان را به خنده از درد وا می دارد.
خداحافظی می کند. تلویزیون را که خاموش می کنم در دلم می گویم: احمدی بای بای.